بهاربهار، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

بهار زندگي من

عذرخواهي از مهناز

چند روزه ياد يه خاطره افتادم؛ چند سال پيش مهناز( دختر خالم) كه هميشه مرتب و تر و تميز و شيك بود رو خونه مادر جون ديدم، خودشو وروجك شيطونش رو، تا شب بودن، بعد از ظهر ديگه دلم طاقت نياوود و بهش گفتم :واااااااي مهناز چقد شلخته شدي؟! گفت: صبر كن خودت كه بچه دار شدي ميفهمي چرا اينجوري شدم!!! حالا خودم با وجود يه بچه به شدت شلخته شدم، از يه طرف بهار بهم استفراغ ميكنه، اول بهارو تميز ميكنم لباسشو عوض ميكنم دست و صورتشو ميشورم بعد شيرش ميدم و بعد ديگه وقت نميكنم به خودم برسم! ميخوايم بريم بيرون، اول به بهار شير ميدم بعد پوشك بهار رو عوض ميكنم دست و صورتشو ميشورم،لباسشو عوض ميكنم با هزار جور بازي در آوردن گل سر به چهار تا شاخه موهاش ميزنم،به بدن و صور...
24 مرداد 1392

جهان سبز ميشود در خنده هاى بهار

سلام مامانى زندگى من و بابا پر شده از يه شيرينى بى نظير و خاص؛ شيرينى ذوق زدنات شيرينى نگاه كردنات و در پى اون خنديدنات همه چيز خلاصه شده در خوشبختى. خداى گلم هزاران بار ازت ممنون به خاطر اين فرشته كوچولوى ناز                                  ...
15 مرداد 1392
1